ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یک نفر در یک قرعه کشی پول زیادی برد. همسرش بسیار نگران شد. چون آن مقدار پول - 200 هزار دلار - برای شوهر فقیرش خیلی زیاد بود.
و
حالا او می خواست 200 هزار دلار یک جا بگیرد. اما از شانس خوب، زمانی که
خبر رسید، شوهرش در خانه نبود. بنابراین زن با عجله به طرف کلیسای محلی رفت
و به کشیش گفت شوهرش 200 هزار دلار برنده قرعه کشی شده است و این پول مبلغ
زیادی برای اوست و میترسد به محض برگشت از اداره با شنیدن این خبر خوشحال کننده بمیرد و از کشیش خواست در این مورد کاری بکند.
کشیش گفت:
«نگران
نباش، من به زودی به خانهی شما میآیم.» کشیش آمد. زن از او پرسید
میخواهد چه کند و کشیش گفت: «نقشهی خوبی کشیده ام. او شادی خود را قسطی
دریافت خواهد کرد.»وقتی مرد به خانه آمد، کشیش به او گفت: «آیا خوشحال
خواهی شد، اگر بدانی در قرعه کشی 100 هزار دلار برده ای؟»
مرد گفت: «اگر درست باشد، 50 هزار دلار آن را به کلیسای شما اهدا
می کنم.» با شنیدن این حرف، کشیش سکته کرد و مُرد! 50 هزار دلار برای کشیش فقیر مبلغ خیلی زیادی بود!
khailiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii ba hale bud bazam az in kara bokonin