بدزخم

<p><span style="COLOR: rgb(255,0,0)"><span style="FONT-WEIGHT: bold"><font size="6"><span style="FONT-FAMILY: times new roman, times, serif"><font size="5"><font color="#000000" size="6">بدزخم&nbsp;</font></font></span></font></span></span></p><p><span style="COLOR: rgb(255,0,0)"><span style="FONT-WEIGHT: bold"><font color="#000000" size="6"><span style="FONT-FAMILY: times new roman, times, serif">&nbsp;</span></font></span></span></p><span style="COLOR: rgb(255,0,0)"><span style="FONT-WEIGHT: bold"><font size="6"><span style="FONT-FAMILY: times new roman, times, serif"><div style="TEXT-ALIGN: justify; FONT-FAMILY: times new roman, times, serif; FONT-WEIGHT: bold"><font color="#000000" size="4">&nbsp;&nbsp; &nbsp;دکتر می گوید دهانت را باز کن. می گوید این طوری نه، گنده باز کن! باید دندان عقلت را بکشی. به این فکر می کنم که تو، چقدر شبیه بودی به این دندان عقلی که دکتر می گوید. پوسیدگی نداشتی ولی سیستم من را ریخته بودی به هم و جای بقیه را تنگ کرده بودی<br />&nbsp;&nbsp;&nbsp; دندانم مقاومت می کند، لثه ام هم. نمی خواهند از هم جدا شوند، بعد این همه سال ریشه دواندن و همسایه بازی... . .....</font></div><p><font color="#000000"><br /></font></p><p></p><p></p><p align="justify" dir="rtl"><font color="#000000"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font size="4"><strong>..... اشکم می ریزد از </strong></font></span><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font size="4"><strong>گوشه چشمم. دکتر می پرسد خوبی؟ با سر اشاره می کنم که یعنی آره، می گوید: نباید درد داشته باشه با اون همه آمپول بی حسی.</strong></font></span></font></p><p align="justify" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font color="#000000" size="4"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp; دهمین گاز استریلی است که چپانده ام توی دهنم، خونش بند بیا نیست. دست هایم شده اند یک تکه یخ، سرم داغ است، گیج می رود و درد می کند، دهانم طعم خون می دهد، حرف نمی توانم بزنم، می خواهم صد سال سیاه جای بقیه باز نشود!</strong></font></span></p><p align="justify" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font color="#000000" size="4"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp; گریه می کنم. همکارم می گوید درد می کنه مگه؟ سرم را تکان می دهم. دلم می خواهد بگویم «هنوز هم آره» ولی آدم با حرکت سرش فقط می تواند بگوید «آره»، نه بیشتر.</strong></font></span></p><p align="justify" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font color="#000000" size="4"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp; دکتر می گوید که یخ بگذار روش، می بنده خون رو. نه دکتر، فایده ندارد، من قبلاً، سال ها قبل امتحان کرده ام، یخ هم جواب نمی دهد... طول می کشد... زمان می برد... .</strong></font></span></p><p align="justify" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font color="#000000" size="4"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp; همکارم می گوید: لابد تو بدزخمی، من کشیدم دو ساعت بعدش تمام شد، بسته شد، تو دو روز ونیم است که کشیدی، هنوز مثل ساعت اولش خون می آید. چه خوب که همکارم از تکان دادن سر فقط می گیرد که یعنی آره ... .</strong></font></span></p><p align="justify" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font color="#000000" size="4"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp; دکتر می گوید دهانت را باز کن، باز می کنم. می گوید این طوری نه، گنده باز کن! می گوید: ببین، هم زخمش بسته شده، هم اینکه چه تر و تمیز جای بقیه باز شده.</strong></font></span></p><p align="justify" dir="rtl"><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: 'Arial', 'sans-serif'"><font color="#000000" size="4"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp; جای خالی اش هنوز درد می کند... دکتر نمی داند</strong></font></span><font color="#000000"><font size="4">.</font>&nbsp;</font></p><p align="justify" dir="rtl"><font size="3"><font color="#000000">برگرفته از: خردنامه همشهری </font></font></p><p align="justify" dir="rtl"><font color="#000000"></font><p></p><p align="justify" dir="rtl"><font color="#000000">&nbsp;نوشته شده توسط میلاد زمانی 26/11/90</font></p></p><hr /></span></font></span></span>

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد