کلبه هایمان را به دست خدا بدهیم

می گویند روزی مردی در دریا گم شد و در نهایت به جزیره ای متروک رسید ناامید از همه جا

کلبه ای ساخت و در آن ساکن شد. با وجود حیوانات وحشی و نبود مواد غذای روز ها را به سختی می گذراند . روزی که از همه چیز خسته شده بود بعد از پیدا کردن چیزی برای خوردن به کلبه برمی گشت از دور دودی مشاهده کرد کلبه در آتشو وقتی نزدیک شد دید که کلبه اش که تنها محل آسایشش بود در آتش می سوزد. شروع کرد به آه و ناله کردن به درگاه خدا که این چه وضعشه منو به این جزیره بی آب و علف آوردی با این شرایط ساخت دیگه کلبه منو چرا سوزوندی . حسابی کلافه شده بود و ناامید. بعد از مدتی دید کشتی از دور ظاهر شد  وقتی رسیدند گفت شما از کجا منو پیدا کردید گفتند ما آتش را دیدیم و فکر کردیم کسی آتش کرده و کمک می خواهد. مردی نمی دانست چه بگوید. 

کشتی کلبه و آتش

خدا همیشه با ماست حتی سوختن کلبه و همه چیزمان شاید راهی برای هدایت و کمک ما

باشد . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد