روزی مردی داخل چاله ای افتاد

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک عالم او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

                 

یک یوگیست به او گفت :
این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده
افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهایت رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!

نظرات 1 + ارسال نظر
bi bi 1391/05/22 ساعت 01:45 ب.ظ

شاید غرورش اجازه نمیداد کسی کمکش کنه!اگه غرور نداشت سعی نمیکرد از مشکلاتش فرار کنه نمیدونم شاید ۱ روز تو اون چاله بوده شاید ۱۰ روز و شایدم ۳۰ روز.به نظر من تا خودش حرف نزنه حرف همه ی اون ادما درسته و بدترین جنایت رو اون ادم بیسواد انجام داده که جای این که ماهی گیری یادش بده ماهی رو داده دستش!
نباید تنهاش بذاره چون بهش قول داده همیشه باهاش میمونه.

وای ؛ حق با شماست اصلا هر چی شما میگی درسته . با سپاس از توجه شما .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد