...



در شبی نمور، کبریتی خیس 
خواب شعله‌ی خُردی در سنگچین اجاقی خاموش می‌بیند 
در جایی دور، دشنه‌ای قدیم
ی، خسته از کابوس کبوتران 
خواب غلافی کهنه می‌بیند، 
و من در پسِ همه‌ی دیوارهای جهان 
خواب دریچه‌ای کوچک.

در کشاله‌ی پاگردِ دری بسته، جفتی پوزار باژگون 
خواب بازآمدنِ مسافری مُرده می‌بیند. 
در دفتری از مراثیِ دریا، تنها یکی قطره‌ی غریب 
خواب بازخوانیِ همسرایان را بر بامهای ستاره می‌بیند، 
و من در پسِ همه‌ی دیوارهای جهان 
خواب دریچه‌ای کوچک. 

در منظر مظنونِ انهدام 
بچه‌ی بلوطی بی‌ریشه از هزاره‌ی خشکسالِ ناشکیب، 
خوابِ شکفتن یک جوانه می‌بیند. 
در شنبه بازارِ ویار و تماشا 
نوعروس آبستنی از نسل انتظار 
خواب یک انارِ پابه‌زا می‌بیند 
و من در پسِ همه‌ی دیوارهای جهان 
خواب دریچه‌ای کوچک. 

دشنه‌ای برای تقسیم به نسبتِ نان 
مسافری ساده از تبسم رجعت 
ستاره‌ای خمیده بر دفتری خوانا 
جنگلی همه از جوانه‌های بلوط و بابونه 
زنبیلی پر از انارِ نوعروسِ بازاری 
و دریچه‌ای، که من از قاب آسمان و آفتابش 

تنها طلوع ترا زمزمه می کنم

سید علی صال

نظرات 2 + ارسال نظر
ravelou 1391/07/15 ساعت 12:21 ب.ظ

آخییییییییی چه قدر قشنگگگ ببببببووووووود!!!!!!!!
مررررررسسسسسسسسسسسییییییییییی آقای کدیور!

از نظرتون ممنون

بوی مهربانی 1391/07/25 ساعت 07:51 ب.ظ

دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را

به عمق آبی دریا می دوخت

و شعرهای قشنگی

چون پرواز پرنده ها می خواند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد